میرم از اینجا

 

 

می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتنم دل شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش  

 

چمن ها بی تو زیبایی ندارد
بهار و گل دلارایی ندارد
فریب کس نخوردم جز تو ای یار
که دیگر کس فریبایی ندارد
  
 
تا کی دلت از چرخ حزین خواهد بود
با محنت و درد همنشین خواهد بود
خوش باش که روزگار پیش از من و تو
تا بود چنین بود و چنین خواهد بود 
 
 
آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صدساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
  
 
نیمه شب است.قلم در دستم ...
دلم غمگین و عزادار...دلم تنها...
در این میان انگار سکوت است
که سکوت مرا می شکند...  
 
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
درپرده اسرار فنا خوا هی رفت
می نوش ندانی از کجا امده ای
خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت
  
 
گر وصال است از تو قسمتم گر فراق
هست هر دو بر من دیوانه خوش
من چنان در عشق غرقم کز توام
هم غرامت هست و هم شکرانه خوش
  
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد